...حتی...
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی
حس خوبی نیست در رویای کسی گم شوی
که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد
از زخم زبان های مردم ناراحت نباش
اینها همان هایی هستند
که به آسمان و هوای بارانی مگویند “خراب”
این روزها میگذرند ولی من از این روزها نمیگذرم
رفتن هم حرف عجیبی است،شبیه اشتباه آمدن است !
بدتر از رفتن
گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
بعضیا رو گذاشتیم کنار همون کنارم به گند کشیدن
راستش را بگو:
نکند تو همان "این نیز" هستی که همیشه می گذری؟
نه پیشانی من به لب های تو رسید!
نه لیاقت تو به احساس من!
چیزی به هم بدهکار نیستیم؛
هر دو کم آوردیم!
چه ساده بودم که گمان می کردم
به دورم می گردند کسانی که دورم میزدند
شراب تقلبی چشمانت امشب دیگرنتوانست خمارم کند!
فکر کنم معده ام هم پی برده به دروغ های تو!
از مردم این شهر دلگیرم،هیچ کدامشان شکل تو نیستند!
لبخندش را تقسیم کرد...
خنده اش به من رسید
لب هایش به دیگری!
دلتنگی
فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند
مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق
عشق سرگرمیاش آزار و تسلاست رفیق
قیمت یک سحر آغوش چشیدن، صد شب
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق
حالا که فکر می کنم می بینم
تو
فقط افزودنی غیر مجاز بودی واسم
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی
مُراقــب بــآش به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود